کد مطلب:38599
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:12
اين جملهء امام حسين 7كه فرمود: دليل بر اين نيست كه انسان اگر دين همنداشته باشد مي تواند يك فرد آزاد و منصفي باشد؟
اين بحث يكي از بحث هاي جنجالي است كه آيا حقّ يك واقعيت أصيل هستند يا اعتباري ونسبي ؟
بطور كلي مادر برابر يك سلسله اموري قرار داريم حركت قلب , گردش خورشيد, قانون شكني و... اين اموريا اعتباري اند يا حقيقي و اعتباري ها نيز دو قسم اند يا اعتباري محض يا اعتباري انتزاعي كه به منشأ انتزاع خودبستگي دارد, مانند زوجيت عدد(4.
اعتباري محض منشأ انتزاع ندارد و فقط اعتبار محض كه فقط به اعتبار اعتبار كننده بستگي دارد امور حقيقي تحقق عيني دارند و اصالت دارند وهمي و خيالي نيستند, مانند اين كتاب يا اين انسان . و همين طور همهء اشياي خارجي كه در پيش روي ما هستند اموري حقيقي اند و وجود آن ها اصالت و واقعيت دارد و از اين قبيل احكام ووضعيات و اعتبارياتي در خارج تحقق پيدا كرده , مانند احكام شريعت چه وضعي و چه تكليفي گر چه از اموراعتباري محض يا انتزاعي محسوب مي شوند, ولي زير بناي همهء آن ها امور واقعي تأصلي است كه ازواقعيت هاي اصيل حكايت دارند و همين طور معارف اسلامي همه از واقعيات اصيل مي باشند. بدين سال به كار بردن حقّ يا حقيقت دربارهء دين ناظر به واقعيات اصيلي است كه بر حسب اختلاف فهم ها قابل تغيير وتبديل نيست , لذا با اين همه اختلاف نظرها در اصول و فروع دين , اصول و فروع تغييرناپذير است , مثلاً عدل وحكمت الهي كه مورد بحث و جدال بين مكتب معتزله و اشعري است , بالاخره يا خدا عادل و حكيم هست يانيست و يا ما مجبوريم يا مختار, بر هر فرض هر كدام كه در عالم واقع درست باشد واقعيت خواهد داشت وديگري باطل خواهد بود چون نمي شود هم خدا عادل و حكيم باشد و هم نباشد اين اجتماع نقيضين است ونيز نمي شود كه (نه خدا عادل و حكيم باشد تو نه نباشد) چون ارتفاع نقيضين است و اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين هر دو محال است . ناچار يكي حق است و ديگري باطل و هر كدام كه حق است , نمي شود مقداري حق باشد و مقداري حق نباشد.
اگر چيزي حق است , ديگر باطل نيست حتي مقداري از آن هم باطل نيست ما نمي گوييم تمام برداشت ها وفهم هاي دانشمندان ديني يا غير ديني حق است , لذا فقهاي عظام وقتي كه فتوا مي دهند در پايان مي نويسند(والله اعلم ) هيچ فقيه و عالم ديني نمي گويد كه من هر چه مي فهمم , حق است ,(1) اما اين ربطي به نسبيت حق ندارد. از اين كه نظريات دانشمندان احياناً باطل و خلاف حق و واقع در مي آيد با نظرشان عوض مي شود يااشتباه مي كنند ما نمي توانيم كشف كنيم و نتيجه بگيريم (پس حق نسبي است ). نسبيت حقّ نتيجهء آن مقدمات نيست , فهم و نظر عالمان يك چيز است و مطابقت يا عدم مطابقت آن ها با واقع چيز ديگري است ممكن است پزشك , بيماري را درست تشخيص بدهد در اين صورت حق است و مطابق با واقع است و ممكن است غلطتشخيص دهد در اين صورت باطل و خلاف حق است . با تشخيص غلط واقعيت عوض نمي شود. درباب اجتهاد در مسائل ديني و فقه وقتي كه فقها و دانشمندان ديني تمام سعي و كوشش خود را به كار بستند و به نظرو نتيجه يا فتوايي رسيدند, اگر نظرشان بر خلاف واقع در آمد مورد مؤاخذه قرار نمي گيرند. در اين گونه مواردنسبيت معنا ندارد, البته ممكن است بخشي از آيه را درست بفهميم و قسمت ديگر آن آيه را غلط بفهميم باز هم نسبيت معنا ندارد; زيرا فهم ما يا درست است يا درست نيست , اگر ما عقيده به حركت زمين داشته باشيم يك نوع حقيقت است اعتقاد به سكون زمين باطل است .
(پـاورقي 1.محمد هادي معرفت , جامعهء مدني , ص 139
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.